گاه نوشت های یک عدد همراه بیمار - 2
ملحفه ها و لباس های بیمارها ، با توجه به جنسیت بیمار ، صورتی یا آبی کم رنگه.
اینجا بخش مراقبت های ویژه قلبی با 6 تخت و بیمارهایی که همه شون پا به سن گذاشته ان . پیرزن های صورتی پوش و پیرمردهای آبی پوشی که روی تخت و در محاصره تجهیزات متعدد پزشکی ، آزرده تر و آسیب پذیرتر از همیشه دیده میشن.
هر کدومشون در روزگار کودکی با اشتیاق به آغوش کشیده شدن ، به کودکی و نوجوانی شادی ها و شیطنت ها کردن ، در جوانی دلربایی کردن و محبوب زن یا مردی شدن ، روزی خودشون پدر یا مادر شدن ، بار زندگی به دوش کشیدن و تا تونستن قوی بودن و قوی بودن و قوی بودن . اما حالا ضعیف و آسیب پذیر و دل نازک مثل کودک ، شاید هم مثلِ کودکِ ناخواسته و نامراد که حضورش لبخند به لبی نمیاره .
همین صورتیِ ملایم وقتی رنگ اتاق و لباس نوزاد باشه شوق انگیز و دوست داشتنیه ولی حالا که تن نحیف و پوست رنگ پریده مادر -که کبودیهای حاصل از تزریق ها و خونگیری های متعدد گل گلیش کردن- رو احاطه کرده ، دوست نداشتنی ترین صورتیِ خوش رنگِ دنیاست .
گاه نوشت های یک عدد همراه بیمار - 1
هر طرف رو که نگاه میکنی یه کفشدوزک کوچولوی رنگ و رو رفته داره قدم میزنه . نمیدونم مریضن یا جزو کادر درمانی ؟! اما همیشه و همه جا هستن . روی تخت ، روی پرده ، روی پنجره ، روی میز . اگه چند دقیقه ساکن بشینی یکی هم میاد روی دستت یا زانوت میشینه.
حضورشون خطرناکه ؟ نمیدونم اما آزار دهنده نیست ، یه جور حس زندگی منتقل میکنه .
پ.ن : مادر جون (مادر بزرگم) بیمارستانه. خدایا به همه مریضا سلامتی عنایت کن !
درباره این سایت